هاستینگ نبود ... - پروانگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پروانگی

گوشی رو چپوندم تو کیفمو و هندزفری رو که کلی گره خورده و در بهترین حالتم که ازش نگه داری کنی می بینی که کلا دوست داره یه گره بزرگ بتابونه دور خودش رو آویزونه گوشام کردم که از آلبوم گوشیم یه آهنگ بتونه آرومم کنه

محاله ممکنه تو آلبومی که برای خودم جمع کردم برای تمام حالت هایی که دارم و داشتم آهنگی نباشه همیشه یه چیزی بوده که آرومم کنه اما این بار هر چی بالا و پایین کردم هیچی نمی تونست آرومم کنه

دوست داشتم گوشی رو پرت کنم تو خیابون

هیچی نبود

تو اون لحظه حتی دوس داشتم خیابونم تو دستام مچاله کنم و پرت کنم تو سطل زباله زردی که هر روز صبح بهش سلام می کنم و احوالش رو می پرسم

خیلی تنهاست، پیر شده و رنگاش ریخته

همیشه خالیه و هیچکس بهش توجهی نداره

وسط یه پیاده روی شلوغ که هر روز کلی آدم از کنارش رد میشن و بهش نگاهی نمی کنند

خیلی سخته کلی آدم دورت باشن و نبیننت، نخوان که ببیننت یا چه می دونم هر چی ...

اما من می دونم می تونه بزرگ ترین زباله های دنیا رو هم قورت بده من باورش دارم

هوممم

توی راه یه صندوق صدقات پیرم هست که کمرش خم شده فک کنم باید خیلی پیر باشه یا به زور پیرش کرده باشن

آخه اینکه خودت پیر بشی با اینکه به زور و با رفتارای بقیه پیر بشی خیلی فرق داره

صندوق بیچاره

وقتی آهنگی نتونست آرومم کنه یکهو این سوال بزرگ توی ذهنم نقش بست که چرا هیچ وقت هیچ کس رو توی هیچ جا شاد نمی بینم

چرا مردم کشورم همه یه جورایی غمگینن و حتی اگه لبخندم می زنن بعد از مدتی دلیلش رو یادشون میره و دوباره میشن همون ربات همیشگی

بگذریم که از ما گذشتن و موندیم

..........

آهنگ لعنتی آرام کننده این روزای من که پیدات نمی کنم بین این همه صدا و ترانه

اگه بودی الان این همه سرم درد نمی کرد

 و این همه حرف نبود که بخوام بگم و نتونم بگم و حس کنم دارم خفه میشم

آهنگ لعنتی

 


نوشته شده در سه شنبه 93/6/18ساعت 8:11 صبح توسط پروانگی نظرات ( ) |


Design By : Pichak